جستجو
-
۱تصویر
قرارداد ازدواج بیگم آغا و سید محمد تقی، ۱۳۵۷ ق
قرارداد ازدواج بیگم آغا، دختر سید کریم پسر سید حبیبالله خوزانی، و سید محمد تقی، پسر سید هاشم فروشانی؛ با مهریهای به این قرار: نیم دانگ از شش دانگ یک باب خانه واقع در روستای فروشان، و نود تومان پول رایج، که بیست و شش تومان و دو ریال و نیم آن به ازای مهرالسنه است و مابقی برای خرید طلا و پنبه و چیت کری و انبر و مجموعه [مجمعه] و فرش. پدر داماد نیم دانگ خانه را به پسرش واگذار کرد.
-
۴تصویر
سه صلح نامۀ حاج حبیب الله، ۱۲۹۹، ۱۳۰۰، و ۱۳۰۱ ق
سند اول سواد صلح نامهای در تاریخ هشتم ذیقعده ۱۲۹۹ ق بین حاج حبیبالله، پسر مرحوم حاج میرزا عبدالله، و خواهرش، ماهی خانم، بر سر انتقال تمامی مایملک ماهی خانم مشتمل بر نقره، اجناس، منافع، اعیان، اراضی، املاک، اثاث البیت، اقمشه، رخوت، ذوات حقوق، دعاوی و غیره در ازای یک جفت دستبند طلا، یک عدد چاقو، و مبلغ یک عدد چهارده شاهی تامالعیار. صلح نامۀ دوم در تاریخ پنجم ربیعالاول ۱۳۰۰ ق بین حاج حبیبالله و دو پسر صغیرش، محمد حسین و مرتضی قلی، بر سر آنچه از خواهرش، ماهی خانم، به او منتقل شده بود، در ازای یک عدد چاقو و یک عدد چهارده شاهی خمس روسی. صلح نامۀ سوم در تاریخ بیست و چهارم ربیعالثانی ۱۳۰۱ ق...
-
۱تصویر
تقسیم ارث آقا علی دلال
صورت تقسیم میراث منقول و غیر منقول آقا علی دلال بین دو پسر و سه دخترش به این شرح: وجه نقد از قرار فضی به ریال ۲۴ نخود وزن فی عددی هزار دینار که در نزد میرزا هدایتالله، پسر آن مرحوم است. خانه مسکونی واقع در حصار [ناخوانا] یزد، شش دانگ یک دانگ صداق همسر میرزا مهدی، دختر مرحوم حاج عبدالغفور، یک دانگ، باقی مانده است پنج دانگ. یک دانگ خانه صداق همسر میرزا هدایتالله. اسباب خانه که جمعا ۱۶ قلم است. قروضی که فیمابین ورثه مذکور معلوم و مشخص است. سهام هر یک از ورثه با تراضی و صوابدید یکدیگر. دختر بزرگ آقا علی، همسر سید یحیی، سهمالارث خود از خانه ذکر شده را به مبلغی معین به برادرانش، میرزا محمد...
-
۱تصویر
نامه غلام حسین عامری به قمرالملوک عامری
نامه غلام حسین عامری سردار مجلل به همسرش قمرالملوک عامری درباره دیر رسیدن نامه مخاطب به دلیل مردن قاصد پست، تب و کسالت مخاطب، سفر یک ماهه نرماشیر، ترتیب منزل و جای مخاطب، دریافت نارنگی، ترشی، و برنج، درخواست رساندن خبر سلامتی مخاطب بعد از وضع حمل از طریق عدل السلطنه، فرستادن یک خروار و پنجاه من روغن برای تابستان که ابراهیم با مشک توی دیگها بگذارد